سلام بچه هااااا
خوبید؟
سالمید؟
گفتم بیام یه خبر بدم که زنده ام و اینا یه وقت نگران نشید(اخه کی به تو فکر میکنه) ( عههه اینجوری نگو شاید یکی فکر کنه خوووو حالا)
براتون تعریف کنم از گندایی که زدم و اینا
خب ماه پیش رفتم کیش پسره که راجبش باهاتون حرف زده بودم واینا رو دیدیم البته به همین راحتی ها نبودا چون که دوست رضا بود خب خودش بد بود
ولی دیدمش کاش نمیرفتم و نمی دیدمش چون حسم صد برابر شد و خب .
تنهایی کیش بودم و خب ازادی عمل زیادی داشتم از شانس رضا پی ام دادو اینا که دلم برات تنگ شده اینا کیشی بیا ببینمت خب منم خیلی سر و خشک جوابشودادم که بیخیالم بشه و خب شد از بیوش معلومه:/
خلاصه من برگشتم تهران و دو هفته بعد به پسره گفتم که دوسشدارم خب الان میپرسید جوابش چی بود؟؟
خب هیچی واقعا هیچی نبود یکم مثل خنگا رفتار کرد یا شاید من ابلهم
خب دیگه مهم نی من عادت دارم تو قلبم با کسی که دوست دارم زندگی کنم
به مامانم گفتم راستش بهم گفت بسپر به خدا اگه اون بخواد حله
و یه چیز دیگه فقط به خاطر پسره رفتم کیش و خب با زهرا قهر بودم و خب فقط هم به خاطر پسره اشتی کردم چون خیلی بهم بر خورده بود ولی خب اینا رو هیچ کس نمیدونست(خب الان همه میدونن چون گقتی)( اینا خودین گیر نده)
---------------------
خب بریم سر درسا راستش اصلا حس نمیکنم گه کنکوریم و اینقدر درگیری و استرس هست که دیگه کنکور غوز بالا غوزه
و خب الان شمالیم و من نهایتا زور بزنم یه 8 ساعت درس بخونم اونم شبا
با صمیمی ترین دوست دعوام شد خب خیلی دوسش دارم ولی یهو مثل بچه ها میشه شوخیو جدی میگیره و قهر میکنه و اینا منم دیشب قاطی کردم:/
امممم میدونم تند رفتم
درباره این سایت